موج سایبری"رسوایی غرب در نوار غزه"

موج سایبری"رسوایی غرب در نوار غزه"

ما فعالان مجازی در وبلاگ ‌ها و شبکه های اجتماعی خود ضمن محکوم کردن اقدامات مداخله جویانه غرب در کشور های اسلامی، با قلم های خود قصد داریم تا پرده از نقاب دشمن برداریم و با روشنگری خود قدمی را در عاشورای زمان برداریم.

 موج سایبری

 

توینویس ؛"حرف تو"  :

 

درست زمانی که عده ای نگاهشان به جام جهانی و برنامه‌ های هالیوود است، عده ای دیگر در سوریه، عراق، کشته می‌شود و زنانی کودکانی در فلسطین  سفره افطار خود را با انفجارهای بمب های اسرائیلی به سر می‌برند.

آری غرب صدای بلندگوی های رسانه ای خود را آنقدر بلند کرده است تا صدای سوت موشک هایی که بر سر زنان و کودکان فلسطینی ریخته می‌شود شنیده نشود.

جالب است هر کجا دست می‌گذاریم رد پای رژیم صهیونستی و حمایت های آمریکا و اسرائیل مشهود است.

آمریکا و اسرائیلی که به ظاهر برای کشته شدن فلان حیوان بیانیه صادر می‌کنند در اقدامی از پیش تعیین شده، باز هم آسمان غزه را بمباران کردند تا خوی وحشی گری خود را بر همگان نمایان سازند.

درست است جنایات در این حملات قلب هر انسان با وجدان را به درد میآورد، اما علت این حملات "سرعت قطار بیداری اسلامی" است که به برکت جمهوری اسلامی ایران به راه افتاده است تا با لطف عنایت امام زمان (عج) به نابودی استکبار منتهی شود، لذا غرب باید بداند، نور اسلام نه تنها با این خوی وحشی گری خاموش نخواهد شد، بلکه خون های ریخته شده درخت تنومند بیداری اسلامی ملت ها را به دنبال خواهد داشت.

ما فعالان مجازی در وبلاگ ‌ها و شبکه های اجتماعی خود ضمن محکوم کردن اقدامات مداخله جویانه غرب در کشور های اسلامی، با قلم های خود قصد داریم تا پرده از نقاب دشمن برداریم و با روشنگری خود قدمی را در عاشورای زمان برداریم.

لذا از تمامی فعالان مجازی در وبلاگ‌ها شبکه‌های‌اجتماعی و سایت های خبری خواهشمندیم ضمن باز نشر خبر این موج وبلاگی مطالب خود در قالب یادداشت،دل نوشته، پوستر ،عکس، کلیپ، و...در رسانه خود منتشر نمایند و لینک آن را به قسمت ارسال مطلب و یا نظرات همین پست  ارسال نمائید.

 

محور های پیشنهادی:

1- بازخوانی جنایات رژیم صهیونستی

2- سکوت مجامع غربی و مظلوم نمایی اسرائیل و ساسنور اخبار در رسانه های غربی

3- علت مخالفت غرب با کشورهای مسلمان حامی جمهوری اسلامی ایران

4- بازخوانی و تحلیل بیانات امام خمینی (ره) و امام خامنه ای پیرامون فلسطین

5- اهمیت روز قدس و راهپیمایی

6- نقش حمایت آمریکا و انگلیس در جنایات رژیم صهیونیستی

7- ضرورت مقاومت کشورهای اسلامی در مقابله با استکبار

-----------------------------------------------------------------------------------------

لبیک های فعلان مجازی:

سلمان علی(ع)/شب هایی که جهان به سان غزه در آن خواب ندارد!

آهستان / یک غزه، یک دنیا دروغ

عمارنامه/ تصاویری دردناک از حمله وحشیانه صهیونیستها به مردم مظلوم غزه(18+)

 کاریکاتور حساس بشو/ جنایات رزیم صهیونیستی

تناقضات ذهنی/وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى

تا به تا/ به کدامین گناه

فستقم کما امرت/ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ

ای مثل روز آمدنت روشن/ درد، دعا، آرامش

منبع : http://tobenvis.com


داستان اراده محکم و همت بلند یک دختر

داستان در مورد دختر کوچکی است که در یک کلبه محقر دور از شهر در یک خانواده فقیر به دنیا آمده بود. زایمان، زودتر از زمان مقرر انجام شده بود و او نوزاد زودرس، ضعیف و شکننده ای بود. همه شک داشتند که زنده بماند. وقتی 4 ساله شد، بیماری ذات الریه و مخملک را با هم گرفت. ترکیب خطرناکی که پای چپ او را از کار انداخت و فلج کرد. اما او خوش شانس بود.
چون مادری داشت که او را تشویق و دلگرم می کرد. مادرش به او گفت: «علی رغم مشکلی که در پایت داری، با زندگیت هر کاری که بخواهی می توانی بکنی، تنها چیزی که احتیاج داری ایمان، مداومت در کار، جرات و یک روح سرسخت و مقاوم است.» بدین ترتیب در 9 سالگی دختر کوچولو بست های آهنی پایش را کنار گذاشت و بر خلاف آنچه دکتر ها می گفتند که هیچ گاه به طور طبیعی راه نمی رود، راه رفت و 4 سال طول کشید تا قدم های منظم و بلندی را برداشت و این یک معجزه بود.
او یک آرزوی باور نکردنی داشت، آرزو داشت بزرگ ترین دونده زن جهان شود، اما با پاهایی مثل پاهای او این آرزو چه معنایی می توانست داشته باشد؟ در 13 سالگی در یک مسابقه دو شرکت کرد و در تمام مسابقات، آخرین نفر بود. همه به اصرار به او می گفتند که این کار را کنار بگذارد، اما روزی فرا رسید که او قهرمان مسابقه شد.
از آن زمان به بعد ویلما در هر مسابقه ای شرکت کرد و برنده شد. در سال 1960 او به بازی های المپیک راه یافت، و آنجا در برابر اولین دونده زن دنیا، یک دختر آلمانی قرار گرفت و تا بحال کسی نتوانسته بود او را شکست دهد. اما ویلما پیروز شد و در دو 100 متر، 200 متر، و دو امدادی 400 متر، 3 مدال المپیک گرفت.
آن روز او اولین زنی بود که توانست در یک دوره المپیک 3 مدال طلا کسب کند...
در حالی که گفته بودند او هیچ وقت نمی تواند دوباره راه برود.....


منبع : http://nahad.nit.ac.ir/

داستان جالب عابد و سگ

روزی در زمانهای قدیم عابدی بود که روی یه کوهی زندگی می کرد. شبها عبادت میکرد و روزهاش رو روزه بود. اون پایین کوه نمی رفت و بین مردم شهر نمی گشت. هر روز برای این عابد ما یه قرص نون میومد. نصفش رو برای افطار می خورد و نصف دیگرش رو هم برای سحر نگه می داشت. روزها به همین منوال می گذشت تا اینکه یه شب نونی برای افطار عابد نرسید و برای سحر هم خبری از اون نون همیشگی نبود. گرسنگی امان عابد رو بریده بود. برای همین هم به روستایی که پایین کوه بود رفت. مردم اون روستا نصرانی بودند. عابد به یکی از خونه ها رفت و تقاضای غذا کرد. صاحبخانه دو قرص نون به عابد داد. وقتی عابد خواست خونه رو ترک کنه، سگ لاغر و لاجونی که جلوی در خونه اون فرد بود، دامن عابد رو کشید و عابد یکی از اون نان ها رو برای سگ انداخت. تا می خواست بره سگ دوباره دامن عابد رو گرفت و عابد قرص بعدی نون رو هم به سگ داد. داشت می رفت که دوباره سگ دامن عابد رو کشید و عابد برگشت و به سگ گفت:
ای بی حیا صاحب تو دو قرص نون به من داده، منم جفتش رو به تو دادم دیگه چی می خوای؟ سگ به اذن خدا به حرف اومد و گفت من از این خونه حفاظت می کنم و کارایی رو که به من مربوط میشه رو انجام میدم. اما صاحب این خونه وضع مالیه خوبی نداره. برای همین هم هر وفت که داشته باشن به من هم چیزی میدن تا بخورم. اما گاهاً میشه که چند روز به من غذا نمیدن، اما من هیچ وقت در این خونه رو رها نکردم. حالا من بی حیام یا تو که طاقت یه روز گرسنگی رو نداشتی و یه روز که قرص نونت نرسیده از خدا دل کندی و به دشمنت رو آوردی؟
مرد عابد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد.


منبع : http://nahad.nit.ac.ir

عشق واقعی...

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری. مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.
روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.
شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت ارنستو چه گوارا
منبع : ایران عشــــق

حکایت حمایت از حامیان حضرت علی(ع)

حکایت حمایت از حامیان حضرت علی(ع)
مرحوم علامه مجلسی نور الله مرقده در کتاب بحار از کتاب «کشف الغمه» حکایتی نقل کرده که بسیار جالب است و ما ، در اینجا معجزه ای از معجزات امام زمان(ع) نقل می کنیم و آن حکایت این استمحی الدین اربلی گفت: روزی در خدمت پدرم بودم، دیدم مردی نزدش نشسته و چرت می زند، در چنین حالی عمامه از سرش افتاد اما جای زخم بزرگی در سرش بود، پدرم پرسید این زخم اثر چیست؟
گفت: این زخم از جنگ صفین بر سرم آمده است، به وی گفتند شما کجا و جنگ سفین کجا، مگر خواب دیده ای؟
گفت: زمانی که به مصر سفر میکردم مردی از اهل غزه با من همراه و همسفر بود در بین راه از جنگ صفین به میان امد همسفرم گفت: اگر من در جنگ صفین صفین بودم شمشیرم را از خون علی و یاران او سیراب می کردم در جواب گفتم اگر من نیز در جنگ صفین بودم شمشیر خود را از خون معاویه و پیروان او سیراب می کردم، در این رابطه با هم به گفتگو پرداختیم تا باالاخره گفتیم اکنون من از یاران علی(ع) و تو از یاران معاویه ای بیا با هم بجنگیم، با هم در اویختیم و زد و خورد مفصلی نمودیم، ناگاه متوجه شدم بر اساس زخمی که برداشته ام از هوش خواهم رفت در این حال شخصی که با گوشه نیزه اش بیدارم کرد، من چشم گشودم او از اسب فرود آمد و دست روی زخم سرم کشید و فوری بهبود یافتم انگاه گفت: همینجا بمون و بعد از اندکی ناپدید شد و و خیلی زود برگشت در حالی که سر بریده همسفرم را که با من نزاع پرداخته بود در دست داشت، فرمود: این سر دشمن تو است، شما ما را یاری کردی ما هم شما را یاری کردیم، چنانچه خداوند هر که او را یاری کند یاری می فرماید. پرسیدم شما کیستید؟ فرمود: من صاحب الامر هشتم. آنگاه فرمود: بعد از این ماجرا هر کس از شما درباره زخم سرت پرسید بگو ضربتی است که در صفین بر سرم آمده است.


منبع : http://nahad.nit.ac.ir