نظر امام شافعی درباره حضرت علی (علیه السلام)

شخصی امام شافعی را ملاقات کرد و از او پرسید :

در حق علی چه میگویی ؟

در پاسخ امام شافعی گفت :

چه گویم درباره مردی که دوستان او از ترس دشمنانش مناقب و فضائل او را کتمان میکنند و دشمنان ، از راه کینه توزی مناقب او را کتمان نمودند ، در حالی که مناقب و فضائل او به اندازه ای است که خاور و باختر جهان را پر کرده است. (1)

نظر امام شافعی درباره حضرت علی (علیه السلام)

شاید یکی از نقطه ضعف هایی که از مسلمانی ما برمیخیزید این است که ما پس از 1400 سال هنوز نتوانسته ایم این گوهر بی همتا را بشناسیم و بفهمم که علی که بود ، چه اندیشه هایی داشت ، درد او چه بود ، اوج مظلومیت او در چه بود و ...

اجازه دهید کلامی را که امام شافعی در صحیح بخاری اورده است برای شما بازگو کنم :

شخصی امام شافعی را ملاقات کرد و از او پرسید : در حق علی چه میگویی ؟ در پاسخ امام شافعی گفت : چه گویم درباره مردی که دوستان او از ترس دشمنانش مناقب و فضائل او را کتمان میکنند و دشمنان ، از راه کینه توزی مناقب او را کتمان نمودند ، در حالی که مناقب و فضائل او به اندازه ای است که خاور و باختر جهان را پر کرده است. (1)

آری دوستان همه شما خوب میدانید که بنی امیه وقتی بر خاور و باختر چیره شدند و با تمام مکر و نیرنگ در خاموش کردن فضائل او کوشیدند و بر ضد او تشویق کردند و برای او کارها و عیبهای نکوهیده تراشیده و بر همه منبرها او را لعن کردند و ستایشگران او را نه تنها تهدید کردند ، که به زندان افکندند و کشتند و از روایت هر حدیثی که متضمن فضیلتی برای او بود یا خاطره و یاد او را زنده میکرد جلوگیری کردند. حتی از نامگذاری کودکان به نام علی منع کردند و همه این کارها بر برتری و علو و مقام او افزود.

بردران عزیز چه گویم درباره بزرگمردی که هر فضیلت به او باز میگردد و هر فرقه ای او را بر خود میکشد. به راستی اوست سالار فضائل اخلاقی

 

 

 

علی علیه السلام و دوران کودکی و نوجوانی

 

 

حضرت میفرماید : من در خردسالی بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله ربیعه و مضر را در هم شکستم !شما منزلت من را نسبت به رسول خدا در خویشاوندی نزدیک ، در مقام و منزلت ویژه میدانید. پیامبر مرا در اتاق خویش مینشاند و در حالی که کودک بودم مرا در اغوش خود میگرفت ، و در بستر مخصوص خود میخوابانید ، بدنش را به بدن من میچسباند ، بوی پاکیزه خود را به من می بویانید و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم میگذارد. هرگز دروغی در گفتارم و اشتباهی در کردارم نیافت.از همان لحظه که پیامبر را از شیر گرفتند ، خداوند بزرگترین فرشته خود جبرئیل را مامور تربیت او کرد تا شب و روز ، تا او را به راههای بزرگواری و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر بودم همانند فرزند که همواره با مادر است ، پیامبر هر روز نشانه ای تازه از اخلاق نیکو را برای من اشکار میفرمود و به من دستور میداد که به او اقتدا کنم.پیامبر چند ماه از سال را در غار حرا میگذراند ، تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید ، در ان روزها ، در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در ان بود و من سومین انها بودم . من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را میبوییدم.من هنگامی که وحی بر پیامبر فرود می امد ، ناله شیطان را شنیدم  ، گفتم ای رسول خدا این ناله کیست ؟ گفت : شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردید و فرمود : علی ! تو انچه را من میشنوم ، میشنوی و انچه را که من میبینم می بینی ، جز اینکه تو پیامبر نیستی ، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر میروی. (2)

و اوست که میفرمایید : خداوند هنگامى پیامبر (ص) را مبعوث کرد که مردم گمراه و سرگردان و در فتنه و فساد فرو رفته و در هواپرستى و آز غوطه ور بودند. کبر و نخوت موجب لغزشها و اشتباهات آنان شده و جهل و نادانى خوار و زبونشان کرده بود. در کار خویش حیران و سرگردان و مضطرب بوده و جهل و نادانى سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. پیامبر (ص) در هدایت و نصیحت آنان تلاش فراوان کرد و آنان را به راه راست به سوى حکمت و دانش و پند و موعظه نیکو فرا خواند.

 

علی علیه السلام و جهاد و شجاعت

 

حضرت علی اگر نگویم که شجاعترین فرد در روی زمین میباشد مبالغه نکرده ایم ؛ اری اوست شجاعترین مردمان هم از لحاظ جسمی و هم روحی و باز اوست که میگوید شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند.

او همواره ضربه هایش تک بود و به ضربه دوم هیچگاه احتیاج پیدا نمیکرد و او با کسی کشتی نگرفت مگر اینکه او را بر زمین زند و از پای دراورد.

اری حضرت علی است که در تمام جنگهای زمان اسلام شرکت داشت و فقط در جنگ تبوک به سفارش پیامبر برای حفظ جان کودکان و زنان به خاطر منافقین در مدینه ماند و چه کسی لایقتر از او بود بر این کار . اری اوست که در هیچ جنگی پا به فرار نکرد انگاه که افرادی میگریختند و به دروغ میگفتند که این امر خداست و افراد ساده لوحی هم فکر میکردند که این فضیلت است برای او که پیامبر در حقش فرمود اگر کسی در قوم من مانند پیامبران صحبت کند همانا او صاحب همین حرف  ( این امر خداست ) میباشد. (3)

اری حضرت علی است که هیچگاه فرار نمیکرد و برخلاف دیگران با خود فکر نمیکرد که خود خدا محافظ پیامبر میباشد ؛ پس من چرا خود را به کشتن دهم. و اوست که در احد فقط نصفی از سپاه کفار را به درک واصل کرد و نصف دیگر را هم بقیه صحابه و فرشتگان . قدرت جنگاورى علی (ع ) باعث شد که شمشیرش در جنگ شکست . پیغمبر (ص ) شمشیر خاص ‍ خود را که (ذوالفقار) نام داشت به على (ع ) داد. بدن على (ع ) در این جنگ بیش از شصت زخم برداشته بود. در همین جنگ بود که پیغمبر پیک وحى را در میان زمین و آسمان مشاهده کرد که مى گوید:
لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على  (شمشیرى جز ذوالفقار و جوانمردى جز على وجود ندارد(
اوست که وقتی همه در خیبر فرار کردند ، در خیبر را با نیروی ایمان از جا کند ، در حالی که بعد از این چهل نفر از صحابه نتوانستند حتی ان را به پشت برگردانند. و اوست که در جنگ خندق عمربن عبدود ان پهلوان عرب را به درک واصل کند و کسانی هم که کینه حضرت را در دل دارند بگویند که ان حضرت او را نعوذ به الله ناجوانمردانه کشت.اری این کلام رسول خداست که درمورد او میگوید : ضربت على روز خندق از اعمال امت من تا روز قیامت برتر است ,همین فتح نمایان و عوامل دیگر باعث ضعیف شدن لشکر دشمن که ده هزار سپاهى مجهز بودند، گردید و همه بسوى مکه فرار کنند.

اری اوست که در حنیف وقتی که همه میگریزند با نه نفر از جان پیامبر دفاع مکند.

و هنگامی که پیامبر در محاصره اقتصادی بودند و در شعب ابی طالب زندگی میکردند ، در این مدت پیامبر اکرم و خدیجه و دختر نازنینش فاطمه در نهایت مضیقه و در عین گرفتارى بودند. حتى چند نفر با یک خرما زندگى مى کردند.
براى اینکه گزندى به جان عزیز پیامبر وارد نشود، ابوطالب شبها چند ساعتى که از شب مى گذشت پیغمبر را مى برد و در جاى دیگر مى خوابانید، و آن گاه پسرش على (ع ) را مى آورد و در بستر پیغمبر (ص ) مى خواباند تا اگر قریش ناگهان حمله کند، فرزندش على (ع ) بجاى پیغمبر (ص ) کشته شود. حال  انصاف نباشد که ما مقام پدر حضرت علی را با بقیه مقایسه کنیم و تهمت خیانت به حضرت ابوطالب دهیم.

بلی کیست که به یکی از صحابه خود در صفین بگوید که این قران را به نزد انها ببر و انان را به عمل به قران بخوان ؛ و وقتی یکی از صحابه میرود به نزد انان و انها او را به شهادت میرسانند ، دیگر امام صبر و حجت را بر انها تمام کرده است پس شجاعانه وارد جنگ میشود و میفرماید : اخر الدواء الکی.(4) و انگاه حضرت به فرزندش که پرچمدار نبرد است میفرمایید : اگر کوه ها متزلزل شدند، تو استوار باش ! دندانها را بر هم فشار ده و کاسه سرت را به خدا عاریت سپار ! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سیاه نه و بیم بر خود راه مده و بدان که پیروزی از سوی خداست. (5)

اری اوست که فقط جرعت خوابیدن بر جای پیامبر را دارد در حالی که پیامبر دیگران را به خاطر ترس نگفتن جای او به کافران به غار میبرد. (6) و وقتی  شمشیرهاى کشیده برق مى زد. که بسوى خوابگاه پیامبر (ص) حمله بردند.  میبیند که خدایا محمّد است یا على ؟ خوابند یا بیدار؟ چه کنند؟
على (ع ) را تحت فشار قرار مى دهند. با اصرار و پافشارى مخفیگاه محمّد را از على مى پرسند. او را تهدید به قتل مى کنند ولى جز این که محمّد از مکه خارج شده است چیزى از على (ع ) نمى شنوند. على (ع ) است که مصداق این آیه مبارکه است :
بعضى مردانند که از جان خود در راه رضاى خدا در مى گذرند و خدا دوستدار چنین بندگان است)7)

و میفرمایید : جهاد و مبارزه درى از درهاى بهشت است که خداوند به روى دوستان خویش گشوده است . جهاد لباس تقوا و زره محکم و نگهبان و سپر مستحکم خداوند است .
و کسى که از جهاد روى بگرداند، خداوند لباس ذلت و خوارى بر او مى پوشاند و او را در گرفتارى و بلا غوطه ور مى سازد و زبون و حقیر و بیچاره اش مى کند، رحمت خدا از دلش بیرون مى رود و بى خرد مى شود. با ضایع کردن جهاد از حق دور شده و به ذلت دچار مى گردد و از عدالت و انصاف محروم مى شود.

آری

در شجاعت شیر ربانیستی

     در مروت خود که داند کیستی

 


علی علیه السلام و بخشش و جوانمردی

 

 

ره نیکمردان آزاده گیر

   گر ایستاده ای دست افتاده گیر

ببخشای کانان که مرد حقند

  خریدار دکان بی رونقنند

جوانمرد اگر راست خواهی ولیست

  کرم پیشه شاه مردان علیست (8)

جوانمردی و گذشت از او شروع میشود و با او نیز پایان میپذیرد ، او پرگذشترین مردم از خطا بود و بخشنده ترین مردم در بخشش کسانی که نسبت به او بد میکردند ، اری دوستان او انقدر جوانمرد و با گذشت بود که وقتی در جنگ جمل به مروان بن حکم که از همه نسبت به او کینه دوزتر و دشمن تر بود پیروز شد گذشت فرمود.

یا عبدالله ابن زبیر وقتی در حضور همگان او را دشنام میداد ؛ شما ببینید حضرت چه میگفت : حضرت میفرمود ، زبیر همواره مردی از ما و اهل بیت بود ؛ وقتی در جنگ جمل عبدالله بن زبیر در جنگ جمل اسیر شد حضرت خیلی راحت از او گذشت کرد و فرمود : برو که از این پس ترا نبینم.و چیزی بر این سخن نیفزود.

وقتی هم که در جنگ صفین حضرت علی معاویه را به جنگ تن به تن خواند تا با کشته شدن یکی از ان دو خونی از مردم بر زمین نریزد و مردم از جنگ راحت شوند ، عمرو عاص به معاویه گفت که علی با تو انصاف به خرج داده . ولی معاویه که از این فتوت بویی نبرده است ، نمی تواند در برابر شیری همچون علی بایستد.

اری اوست که لقب سید عرب را به خود گرفته و پیامبر هم لقب سید فرزندان ادم (9)

بلی حضرت علیست که وقتی دست به عمرو عاص در صفین می یابد و میخواهد او را با یک ضربت دو نیم کند ، اینجاست که عمرو عاص کشف عورت میکند و خود را پست و ذلیل میکند؛ چون میداند که حضرت علی جوانمردترین عرب ها میباشد و اینجاست که حضرت علی چشم از او به طرف دیگر برمیگرداند و او ترسان و لرزان خود را از مهلکه به در می اندازد.

اوست که وقتی به عایشه در جنگ جمل دست پیدا میکند به جای اینکه انتقام بگیرد ، در نهایت احترام او را با 20 زن مردنما که همه عمامه بر سرشان بسته اند  و از دوششان شمشیر اویخته است به مدینه میفرستد ، باز اوست که در جنگ صفین وقتی معاویه اب فرات را بر حضرت و یاران میبندد به معاویه یورش میبرد و حضرت دست به اب میابد ، یاران حضرت میگویند تو نیز مانند او رفتار کن و  به انها اب مده و به تشنگی انها را بکش ، حضرت میگوید : نه به خدا سوگند که من به کردار ایشان مکافاتشان نمیکنم. وبرای انها از شریعه ابشخور باز میکند.

واقعا کیست که این کار را بر دشمن خود کند ؟

گذشت و بخشش او بی شک همانند گذشت و بخشش پیامبر در فتح مکه است.

او انقدر جوانمرد است که هنگامی که زبیر در جنگ جمل کشته میشود ، و شمشیر او را نزد امام می اورند ان حضرت از شدت اندوه بی قرار میشود و از خدمات او به رسول خدا و اسلام یاد میکند و کوشش مفید دشمنترین افراد را هم فراموش نمی کند.

بخشندگی او نیز در مال و ثروت زبانزد خاص و عام است ؛ هیچگاه او بر سائلی نه نمیگفت ؛ حتی معاویه نیز به بخشندگی او اعتراف داشت و میگفت : او بخشنده ترین مردم است و اگر او خانه ای از زر و خانه ای از کاه داشت ، زر را پیش از کاه میبخشید.بله اوست که روزه میگرفت با انکه از گرسنگی سست میشد و باز خوراک و توشه خود را می بخشید . و از گرسنگی بر شکم خود سنگ می بست. و خدا نیز در ایات نهم و دهم سوره انسان را در مورد او فرو می فرستند.

و باز اوست که چهار درهم بیشتر نداشت ؛ درهمی را در شب و درهمی را در روز و درهمی را پوشیده و درهمی را اشکار صدقه داد و درباره او ایه دویست و هفتاد و چهار سوره بقره نازل شد که میفرماید : انانکه اموال خود را در شب و روز و پوشیده و اشکارا انفاق میکنند.

جوانمردی او در کلامش که فرمود : هرچه را برای خود دوست داری برای دیگران هم دوست بدار و هرچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند موج میزند.

بله حضرت علی است که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خانه اش آمد و چند درهم داد تا این برود برای خودشان غذائی تهیه کنند . امیر المؤمنین همراه با امام حسن بیرون رفتند ، یک سائلی آمد و از علی علیه السلام تقاضای کمک کرد . علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمودند : نمی خواهی این را در راه خدا صدقه بدهی . آن خدایی که این چند درهم را به ما رسانده ، قادر است بیش از این را هم به ما برساند . امام حسن مجتی علیه السلام این چند درهمی را که از پیامبر گرفته بود ، به پیامبر اکرم داد . و امیر المؤمنین سلام الله علیه با امام حسن به راه خود ادامه دادند ، دیدند که یک آقایی می آید و با خود ناقه و شتری را می آورد . عرض کرد : یا علی ! این شتر را نمی خری ؟ گفت : من پول ندارم . گفت نسیه می فروشم . گفتند : چند ؟ گفت : صد درهم . امام علی و امام حسن این شتر را صد درهم نسیه خریدند . رفتند : جلو ، دیدند یک عرب دیگری آمد و گفت : یا علی این شتر را نمی فروشی ؟ گفت : برای چه می خواهی ؟ گفت : می خواهم جهاد کنم . امام فرمود : همین طوری ببر . گفت : می خواهم پول بدهم ، گفت چند درهم ؟ گفت : 170 درهم .

این شتر را علی علیه السلام صد درهم خرید و 170 درهم فروخت . دست امام حسن را گرفت و رفت تا صاحب اولی شتر را پیدا کنند . وقتی می آمدند ، با پیامبر اکرم مواجه شدند ، پیامبر علی را دید ، خندید . به طوری که دندان های پیامبر از خنده روشن شد . بعد فرمود : دنبال صاحب شتر می گردیم . حضرت فرمودند :

علی جان ! این کسی که شتر را به تو فروخت ، جبرئیل بود . آن کس که شتر را از تو خرید میکائل بود ، شتر از شتر های بهشتی و این درهم ها همگی از درهم های خداوند عالم است .

بعد جالب این است که خود پیغمبر فرمود :

در این مواقع ، در راه خدا انفاق کن ، از تنگ دستی نترس .

اجازه دهید داستانی هرچند تکراری برایتان نقل کنم :

حسن و حسین علیهماالسلام مریض شدند. پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله با چند تن از یاران به عیادتشان آمدند. گفتند:
- یا على ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندانت مى کردى .
على علیه السلام و فاطمه علیهماالسلام نذر کردند، اگر عزیزان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. خود حسن و حسین علیهماالسلام و فضه که خادمه آنها بود نیز نذر کردند که سه روز روزه بگیرند. چیزى نگذشت که خداوند به هر دو شفاى عنایت فرمود. روز اول را روزه گرفتند در حالى که غذایى در خانه نداشتند. حضرت على علیه السلام سه صاع (تقریبا سه کیلو) جو قرض کرد. حضرت زهرا علیهاالسلام یک قسمت آن را رد کرد. پنج عدد نان پخت . وقت غروب سفره انداختند و پنج نفر کنار سفره نشستند. هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت : سلام بر شما اى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله ! من مستمندى از مستمندان مسلمین هستم . طعامى به من دهید که خداوند به شما از طعامهاى بهشتى عنایت کند. خاندان على علیه السلام همگى غذاى خویش را به او دادند و تنها با آب افطار کردند و خوابیدند. روز دوم را نیز روزه گرفتند. فاطمه علیهاالسلام پنج عدد نان جو آماده کرد و در سفره گذاشت . موقع افطار یتیمى آمد و گفت : - سلام بر شما اى خاندان محمد صلى الله علیه و آله ! من یتیمى مسلمانم ، به من غذایى دهید که خداوند به شما از غذاى بهشتى مرحمت کند. همه سهم خود را به او دادند و باز با آب افطار کردند. روز سوم را نیز روزه گرفتند. زهرا علیهاالسلام غذایى (نان جو) آماده کرد. هنگام افطار اسیرى به در خانه آمد و کمک خواست . بار دیگر همه غذاى خویش را به اسیر دادند و تنها با آب افطار کرده و گرسنه خوابیدند. صبح که شد على علیه السلام دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته و محضر پیامبر رسیدند. در حالیکه بچه ها از شدت گرسنگى مى لرزیدند. وقتى که پیامبر صلى الله علیه و آله آنها را در چنان حالى دید فرمود: یا على ! این حالى را که در شما مى بینم برایم بسیار ناگوار است . سپس برخاست و با آنان به سوى فاطمه علیهاالسلام حرکت کردند. وقتى که به خانه وارد شدند. دیدند فاطمه علیهاالسلام در محراب عبادت ایستاده ، در حالى که از شدت گرسنگى بسیار ضعیف گشته و دیدگانش به گودى نشسته . رسول خدا صلى الله علیه و آله او را به آغوش ‍ کشید و فرمود: از وضع شما به خدا پناه مى برم . در این وقت جبرئیل نازل گشت و گفت : اى رسول خدا! خداوند به داشتن چنین خاندانى تو را تهنیت مى کند. آن گاه سوره ((هل اءتى )) را بر او خواند (10).

 

 

علی علیه السلام و مظلومیت

 

 

کیست که عمری برای اسلام زحمت کشیده باشد ؟

کیست که از کودکی با پیامبر بزرگ شده باشد ؟

کیست که حقش تنها پس از دو ماه از درگذشت پیامبر پایمال کنند ؟

کیست که بگوید : در همه اعصار مردم از ظلم حاکمان نالیدند و من هم از درد مردمان ؛ هان ای مرم خدا کسی بهتر از من را بر شما برساند ؟

والله که حضرت تنها ترین مظلوم عالم میباشد .اوج مظلومیت حضرت در این است که پس از 1400 سال هنوز نتوانسته ایم ما او را بشناسیم . اری دوستان این کلام پیامبر میباشد که میفرماید : گواهی می دهم که تو اولین مظلوم هستی و اولین کسی هستی که حقت غصب شد )11 )

 کدام مظلوم است که بگوید : من اولین مظلومی هستم که فردای قیامت در محکمه عدل الهی، درباره کسانی که در مورد من ظلم کردند، مورد محاکمه قرار خواهد گرفت.  (12)

و کدام مظلوم است که پیامبر بر او گریه کند ، اورده اند : امیرالمومنین (علیه السلام) می گوید روزی با نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیرون مدینه در داخل یک باغی بودیم و صحبت می کردیم. دیدم که قطرات اشک از چشمان نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرازیر شد. گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: کینه هایی می بینم در سینه بعضی از اقوام که بعد از من، آن کینه ها را بروز می دهند. گفتم: آیا دین من سالم می ماند؟ گفت: بله دین تو سالم می ماند. (13)

اری این سخنان حضرت علی میباشد که میگوید :  از روزی که خداوند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیش خود برد، مظلومیت همواره با من بوده تا امروز. حتی در کودکی که عقیل چشم درد داشت ، وقتی میخواستند دارو در چشم او بریزند میگفت : ابتدا در چشمان علی دارو بریزید و با اینکه من چشمم سالم بود ابتدا در چشمان من دارو میریختند و انگاه در چشمان عقیل.(14)

 

در نهج البلاغه، خطبه ای (15) دارد که به خدا قلب انسان را کباب می کند :

خدایا! مرا در برابر توطئه قریش یاری فرما، رَحِم مرا قطع کردند. اینها اجماع کردند که با من بجنگند... ، گفتند: بعضی از حقوق است که باید انسان بگیرد و بعضی از حقوق است که باید صرف نظر کند. سپس به من گفتند: یا بصورت غمناک صبر کن یا از غصه بمیر.

والله که انسان اگر با شنیدن این سخنان حضرت خون گریه کند ، باز هم کم است. و اوست که باز میگوید : قسم به خداوند! از روزی که جدت از دنیا رفته است، همواره ظلم ها به طرف من سرازیر شده است. (16)

کیست که اندازه تمام ذرات عالم بر او ظلم شده باشد ؛ والله که کسی جز علی نیست ، گویند :امیرالمومنین (علیه السلام) مشغول خطبه خواندن بود و یک شخص عربی وارد مسجد شد و با صدای بلند گفت که در حق من ظلم شده است. حضرت علی (علیه السلام) رو کرد به آن عرب و در میان مردم گفت: در حق تو یک ظلم واقع شده است و به اندازه ذرات عالم در حق من ظلم شده است. به خدا من هم مظلوم هستم. بیا نزدیک تا در حق کسی که نسبت به ما ظلم کرده، با همدیگر نفرین کنیم.

حضرت انقدر مظلوم میباشد که حتی مردمانان زمان هم او را نمیشناسند و زنی بود که حضرت او را دید و زن که حضرت را نشناخته بود به لعن و نفرین حضرت برخاست. اری دوستان مظلومیت در اینجا مشخص میشود.

متاسفانه مظلومیتهای حضرت به اینجا ختم نمیشود ؛ وقتی که او مجبور است خار در چشم و استخوان در گلو صبر کند و برای چاه درد و دل کند ، اینجاست که مظلومیتش چشمها را گریان و عقلها را حیران میکند . مثلا چگونه حضرت على (ع ) را به مسجد برای بیعت زوری بردند؟ این بخش از تاریخ اسلام چنان تلخ و دردناک است  که کسی باور نمیکند ، زیرا هرگز تصور نمى رفت که شخصیتى مانند حضرت على (ع ) را به وضعى به مسجد ببرند که چهل سال بعد, معاویه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل کند. وى درنامهء خود به امیرالمؤمنین (ع ) پس از یادآورى مقاومت امام (ع ) در برابر دستگاه خلافت چنین مى نویسد: ... تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش براى بیعت به طرف مسجد کشاندند.( 17 .(
امیر مؤمنان در پاسخ نامهء معاویه , تلویحاً, اصل موضوع را مى پذیرد و آن را نشانهء مظلومیت خود دانسته , مى گوید: گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعت سوق داده شدم . به خدا سوگند, خواستى از من انتقادکنى ولى در واقع مرا ستودى و خواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى . هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود.( 18 (

 

 

علی علیه السلام و سیاست

 

 

یکی از ویژگیهای برجسته حضرت علی علیه السلام سیاست مدار بودن ان حضرت است و البته نه سیاست معاویه ای و عمر و عاصی . و این کلام خود حضرت است که میفرماید اگر دین و تقوا نبود من زیرکترین و با سیاسترین اعراب بودم.

اری حضرت علی است که بر علنی بودن بیعت ان هم در مسجد توهم هرگونه توطئه قبلی را نفی میکند , همچنان که رد کردن چند باره تقاضا ها و مجال اندیشه دادن به مردم پندار ناگهانی بودن بیعت را از بین میبرد.

و تاسف بار تر این است که برخی معاویه را از حضرت سیاستمدار تر میدانند ، و بیان میکنند که ان حضرت اگر سیاستمدار بودند حکومتش چنین ناپایدار نمیبود ؛ ولی نمیگویند سیاست چه ارتباطی با پایداری دارد مگر نه اینکه  این کلام خود حضرت است که میفرماید اگر دین و تقوا نبود من زیرکترین و با سیاسترین اعراب بودم. بلی نمیگویند که چه کسانی جنگهایی مانند جمل با هجده هزار کشته را بر او روا داشت یا چه کسی جنگ صفین را با 18 ماه و یکصد و ده هزار کشته بر حضرت را روا داشت.

اری هرگاه سیاست را فریبکاری ، الودگی به شیوه غیر الهی و امیختگی با دروغ و پیمان شکنی و استفاده از هر وسیله برای رسیدن به هدف تعریف کنیم ، سیاست معاویه از ان حضرت بیشتر بوده است. و این کلام حضرت میباشد که به خدا قسم ! معاویه از من باهوشتر نیست . ولی او فریبکاری و بزهکاری میکند. من نیرنگ به کار نمیبندم اما به وسیله فریب و نیرنگ نیز اغفال نمیشوم و هیچ نیروی شدیدی موجب ضعف من نتوان شد. (19)

حضرت علی با اینکه زیاد اهل لعن و نفرین نبود ولی در کنار تمامی دلیلهایی که برای نامگذاری فرزندان خود داشت ، گاهی که خلفا را نفرین میکرد مکرد در ظاهر شاید فرزندان بودند ، ولی در باطن خلفا بودند  و اگر گاهی اگر مجبور میشد تمجیدی از خلفا انجام دهد، در باطن او از فرزندان دلبندش تمجید میکرد نه غاصبان خلافت. بلی دوستان حضرت تا این اندازه سیاست داشتند.

بلی دوستان اگر حضرت سیاست معاویه ای داشت ، میتوانست مدت زمان کوتاهی خواسته های نامشرع طلحه و زبیر را بر اورد و معاویه را بر مسندش باقی بگذارد و حتی پیشتر از اینها ، پیشنهاد عبد الرحمن بن عوف را بپذیردکه میگفت : اگر تعهد بسپاری که به موازات سنت پیامبر از روش ابوبکر و عمر  پیروی کنی خلافت را به جای انتقال به عثمان به تو خواهم سپرد ؛ اری دوستان اگر او این پیشنهاد را میپذیرفت مفهوم عدالت و صداقت را برای همیشه از سیاست جدا میکرد و بنیان سیاست را بر بی صداقتی و نیرنگ پایه گذاری میکردو هرگز هیچکس به استوارترین عهد و پیمانهای دولتهای بیدادگر اعتماد نمی نمود. اری چنین است که حضرت میفرمایید : در دگرگونى اوضاع ، حقیقت و گوهر اشخاص معلوم مى گردد. و آرى ! ارزش یک حکومت ، بسته به آن است که در سایه اش حق زنده و باطل نابود گردد و گرنه چه ارزشى دارد؟

 

 

علی علیه السلام و فصاحت

 

 

فصاحت حضرت در کلام او نهج البلاغه کاملا روشن است ؛ عبد الحمید بن یحیی ( نامبرده دبیر مروان بن محمد میباشد و در ادب و نگارش در عصر خویش بی نظیر بوده است )میگوید : هفتاد خطبه از خطبه علی اموختم و برای من همچنان جوشید و جوشید .

عده ای شک کردند که نهج البلاغه سخنان حضرت میباشد یا سید رضی ؛ ابن ابی حدید میگوید سید رضی کجا و این سخنان کجا ! من اثار دیگر ابن رضی را خوانده ام  و فصاحت نهج البلاغه کجا و بقیه اثار سید رضی کجا.

ابن ابى الحدید مى‏گوید : من سوگند مى‏خورم به همان کسى که تمام امتها به او سوگند یاد مى‏کنند، من این خطبه را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خوانده‏ام و هر زمان آن را خوانده‏ام، ترس و وحشت و بیدارى عمیقى تمام وجود مرا در بر گرفت، و در قلب من اثر عمیقى گذاشت، و در اعضاى پیکرم لرزش انداخت .(20)

اری ابن ابی حدید میگوید : بسیارى از سران اهل هوا و هوس ادعا مى‏کنند که قسمت اعظم خطبه‏هاى نهج البلاغه سخنانى است که توسط برخى از فصیحان شیعه از جمله سید رضى قدس سره انشا گردیده و به امام على علیه‏السلام نسبت داده شده و در حقیقت سخن او نمى‏باشد!!!
اینگونه افراد کسانى هستند که چشمانشان در اثر عصبیت و عناد کور گشته و از صراط مستقیم منحرف شده‏اند و هیچگونه اطلاع و آشنائى با شیوه‏هاى سخن گفتن ندارند و من با مختصر سخنى اشتباه آنان را روشن مى‏نمایم و مى‏گویم:
شما که در نهج البلاغه تشکیک مى‏کنید، از دو حال خارج نیست یا اینکه مى‏گوئید تمام نهج البلاغه ساخته دیگران است، یا برخى از آن:
(صورت اول) قطعا باطل است چونکه صحت اسناد بعضى از آن به امیر المومنین علیه‏السلام به تواتر ثابت شده است و ما به آن یقین داریم و تمام یا اکثر محدثان و تاریخ نویسان، غیر شیعه بسیارى از خطبه‏هاى نهج البلاغه را نقل کرده‏اند و چونکه شیعه نیستند نمى‏توان به آنها غرض ورزى خاصى را نسبت دهیم.
و اما صورت دوم و ادعاى اینکه بخشى از نهج البلاغه گفته‏هاى امام على علیه‏السلام نیست، این احتمال نیز نادرست است زیرا کسى که با سخنرانى و خطابه مانوس باشد و ذوق ادبیات عربى داشته و از علم بیان چیزى بداند حتما میان کلام فصیح و غیر آن و همچنین میان کلام فصیح و فصیح‏تر فرق مى‏گذارد، و اگر کتابى به دستش رسد که در آن سخنان جمعى از گویندگان مشهور با سخنان فقط دو نفر از آنان نوشته شده باشد حتما میان آن دو سخن فرق مى‏گذارد و شیوه سخن گفتن هر کدام را مى‏شناسد، مثلا اگر در لابه لاى دیوان شعر ابى تمام کسى ابیاتى را از پیش خود اضافه کند، افراد با ذوق و شعر شناس به راحتى آن اشعار دخیل را تشخیص مى‏دهند، و اگر شما در نهج البلاغه دقت کنید خواهید دید تمام آن همچون آب زلال واحد و با یک شیوه و یک نفس گفته شده و همانند جسم بسیطى است که ماهیت تمام اجزاء آن یکسان است.
نهج البلاغه نظیر قرآن عزیز اول آن همانند وسطش و وسط آن همچون آخرش و هر آیه‏اى از آن در فن فصاحت و راه و روش و نظم سخنرانى همچون دیگر آیات و سوره‏ها است، و اگر برخى از خطبه‏هاى نهج البلاغه ساختگى و فقط قسمتى از آن سخنان على علیه‏السلام بود هرگز اینگونه یکنواخت نبود.
بنابراین با این دلیل واضح و روشن ثابت شد کسانى که گمان مى‏کنند تمام نهج البلاغه یا بخشى از آن ساختگى است، در گمراهى به سر مى‏برند.

بلی دوستان نهج البلاغه فعلی یک دهم سخنان علیست و ما از بقیه سخنان ان بزرگوار محروم مانده ایم ؛ هرچند گر کسی به همین نهج البلاغه عمل کند دریاهای علم و حکمت یکی پس از دیگری برای او خروشان میشوند.

 

 

علی علیه السلام و عبادت

 

 

در مورد عبادت حضرت باید گفت که او عابد ترین مردم بود ؛ از همگان بیشتر نماز میگذارد ؛ از همگان بیشتر روزه میگرفت ؛ مردم  چگونگی نماز گزاردن نمازهای شب و خواندن نافله و ادعیه را از او اموخته بودند.

بلی اوست که در شب هریر ( شبی که جنگ صفین به شدت ادامه داشت )برای او قطعه چرمی میان دو صف گستردند و بر ان نماز گزارد ، در الی که تیرها از سمت راست و چپ گوش او عبور میکرد و پیش پای او فرو میافتاد و حضرت هیچ بیمی از خود نشان نمیداد ؛ بلی امام حسین هم در روز عاشورا به پدرشان اقتدا کردند.

و حضرت علی است که انقدر در نماز غرق میشود که تیر را از پای حضرت در حین نماز بیرون میکشند و ما نیز در نمازمان به هرچیزی فکر میکنیم ، جز اینکه در مقابل افریدگار خود قرار گرفته ایم.

و حضرت میفرمایید : هر روزی که در ان معصیت خداوند نشود ان روز عید میباشد.

بله دوستان انسان در اثر عبادت به بالا میرود و مراحل عرفانی را طی میکند.و بیجهت نیست که ابوبکر و عمر به چهره حضرت زیاد نگاه میکردند و خود عمر میگوید که از رسول خدا شنیدم که میگوید نگاه به صورت حضرت علی عبادت است ، ولی عمر نمیگوید که غصب حق او در نزد خدا و پیامبر چه جایگاهی دارد. (21)

و باز این غاصب خلافت است که دربرابرفضائل حضرت میگوید برای اصحاب پیامبر هیجده سابقه ( یعنی مایه امتیاز و برتری بر دیگران ) است که سیزده عدد ان به علی اختصاص داشت و در پنج امتیاز دیگر هم علی با ما شریک و همسان بود.(22) و نظر او در مورد دوست خویش هم این است که حسد ده جزء است، نُه جزء آن در دوستش و یک جزء دیگر آن در تمامى قریش است و دوستش در آن جزء نیز با همه شریک است ( 23 )

و باز کسی که جنگ جمل را بر علیه او راه انداخت لب به اعتراف میگشاید و میگوید که محبوبترین مردان نزد پیامبر علی بود و او بود که روزها را به روزه و شبها را به عبادت به سر میبرد؛ و محبوبترین زنان نیز فاطمه بود (24). وباز اوست که میگوید ذکر علی (نام و فضائل)علی عبادتست.(25)

چه سود که کوردلان او را نشناختند و حتی وقتی حضرت در حین نماز به وسیله ان ملعون ضربت خورد ، مردم گفتند مگر حضرت علی نماز جماعت هم میخواند !!

 

 

علی علیه السلام و پاسخگویی و مشورت

 

 

یکی از ویژگی های بارز حضرت این بود که با همه مشورت میکرد ، چه مسلمان چه یهودی و ...

یکی از وظایف مسلمانان این است که اگر از او صلاح دید و مشورت خواست او دریغ نکند ، هر چند ان شخص از دشمنانش باشد ؛ اری دوستان با حضرت حتی دشمنانش هم مشورت میکردند و حضرت میدید وقتی کیان اسلام به خاطر بی تدبیری در خطر است مشورت و اظهار نظر می کردند.

مثلا هنگامی که برای جنگ با حضرت مشورت کرد ، ایشان فرمود: نظر من این است که اگر یکی از کارهایی که رسول خدا انجام داده است هعتنا نکنی برخلاف ایشان رفتار کرده ای و ان هنگام بود که ابوبکر گفت اگر پای مرا در بند کنند ، از جنگ با انها به هیچ وجه دریغ نخواهم کرد (26)

عمر نیز همیشه با حضرت مشورت میکرد یا هنگامی که حضرت می دید کارهای اشتباه او باعث هلاکت یک عده بیگناه و خودش میشود ، بی پروا اظهار نظر میکردند و گفته عمر هم موید گفته ماست که همیشه میگفت :اگر علی نبود عمر هلاک میشد ؛ هرچند که باز هم رهایی پیدا نکرد.

پاسخگویی حضرت به تمامی مشکلاتی که از طرف خلفا پدیدار میشد ، همیشه راهگشای انها و مسلمانان بود.

مثلا ابوبکر : روزی یک یهودی نزد او امد و پرسید : به من خبر ده از ان چیزی که برای خدا نیست ،و از انچه نزد خدا یافت نمیشود و از انچه خدا نمیداند.ابوبکر که نتوانست جواب دهد گفت این سوالهای منکران خداست.ابن عباس گفت ای ابوبکر با او انصاف مکردی ، و ابوبکر و بقیه با ان مرد یهودی به نزد حضرت علی رفتند و یهودی سوالها را از حضرت پرسید و حضرت پاسخ داد.وقتی یهودی جواب تمامی سوالات را گرفت به حقانیت اسلام ایمان پیدا کرد و مسلمان شد. و ابوبکر هم خطاب به حضرت علی گفت : ای زداینده افسردگی و برطرف کننده غم و غصه ها (27) و پس از این ماجراها بود که ابوبکر بر منبر میگفت مرا رها کنید ، تا موقعی که حضرت علی میان شماست من بهترین شما نیستم (28)

نمونه بعدی معاویه است : او نیز وقتی به مشکلی میخورد به حضرت علی استعلام نموده و جواب میگرفت.یی از فرزندان حضرت به او میگفت : به سوالهای دشمن خود جواب میدهی ؟

حضرت نیز میفرمود : ایا برای ما کافی نیستکه او محتاج و نیازمند به ما باشد و از ما سوال کند ؟ (29)

نمونه بعدی عمر است : از او پرسیدند ازکجا به احرام عمره درائیم ؟ گفت : برای پاسخ خودنزد علی برو و از او سوال کن.دستور همان است که علی بگوید و من از حکم او تعدی نمیکنم. (30)

 

 

علی علیه السلام و قران

 

 

سخن در این مورد نیز فراوان میباشد ، على (ع ) مفسر قرآن بود و از رموز و اسرار آن با خبر بود زیرا از سرچشمه دانش و بینش پیغمبر (ص ) سیراب شده بود. على گام به گام با پیغمبر و شاهد نزول آیات کریمه قرآن بوده است و این پیغمبر است که در حق على (ع ) فرمود:

على با قرآن است و قرآن با على است ، این دو از هم جدا نمى شوند تا بر حوض کوثر وارد شوند
على (ع ) خود کاتب وحى پیغمبر (ص ) بود، و آیاتى را که بر پیغمبر (ص ) نازل مى شد به امر آن حضرت بى درنگ حفظ و ضبط مى کرد. پس از وفات پیغمبر بلافاصله در خانه نشست و به جمع آورى قرآن پرداخت تا از پراکندگى و تحریف بر کنار باشد.
اگر بگویم علی یکی از دو نفری میباشد که قران در برابر فضائلشان به کرات ایه نقل شده است سخن گزافی نگفته ایم. اری دوستان بعضی از علمای معتبر عامه معترفند که 300 ایه در قبال ان بزرگوار نازل شده است.(31)

 اینک به چند نمونه اشاره می شود :

آیه مبارکه  (افمن کان مؤ منا کمن کان فاسقا لا یستوون) آیا پس کسى که مؤ من باشد مانند کسى است که فاسق باشد (چنین نیست ) اینان یکسان نیستند. سوره سجده آیه 19
آیه مبارکه : (( انما انت منذر و لکل قوم هاد - )) جز این نیست که بیم دهنده اى و از براى هر قومى راهنمایى است سوره رعد آیه 9) فخر رازى در ذیل این آیه منظور از (هادى ) را حضرت على (ع ) نقل مى کند.
آیه مبارکه (( انما ولیکم اللّه و رسوله و الذین یقیمون الصلوة و یؤ تون الزکوة و هم راکعون - )) جز این نیست که ولى شما خداست و رسولش ‍ و آنان که بر پاى مى دارند نماز را و زکات را وقتى که در رکوع اند مى دهند (سوره مائده - آیه 61)

ایه مبارکه الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینا (سوره مائده ایه 3)

ایه مبارکه یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلىَ الْکَافِرِینَ یجَُاهِدُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یخََافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ ذَالِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم‏ . المائده / 54 .

ایه مبارکه وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُون‏ . الزمر / 33 .

ایه مبارکه تطهیر که شامل همسر و حسنین هم می شود .احزاب / 33

و ...

 

علی علیه السلام و عدالت

 

 

قتل على فى محرابه لشدة عدله .
على (ع ) در محراب عبادت بخاطر شدت عدلش کشته شد.

اجازه دهید عدالت اجتماعی امام را با یک جمله رسا بین کنیم. امام علی هنگام تقسیم بیت المال به طرفدارن تبعیض میفرمایید : حضرت ادم نه غلام به دنیا اورد و نه کنیز ، بلکه  بندگان خدا همه ازادند . و باز اوست که در اعتراض گروهی از عربها فرمود: من در قران از برتری عرب بر عجم چیزی ندیدم.(32).

عدالت او به حدی است که برادرش عقیل را به خاطر یک قرص نان مایوس میکند و او در سپاه معاویه جای میگیرد..

در اندیشه امام روغن چراغ بیت المال مسلمانان حتی نباید برای لحظه ای صرف کار شخصی شود و نزدیکترین بستگان خلیفه با اسیران ازاد شده ایرانی و افریقایی که تازه اسلام اورده اند، در حقوق و مزایا مساویند و استحقاق و قابلیت ها ملاک اصلی مسولیت هاست.

امام در برابر افراد معترض بر روش مساوات او در تقسیم بیت المال ، که به روش عمر استناد میکردند ، میفرمود : ایا روش و سنت پیامبر خدا شایسته پیروی است یا روش عمر ! (33)

طلحه و زبیر صاحبان مطامع دنیوی و طرفداران جدی تبعیض نژادی در اولین اقدام های عملی ،وقتی که حضرت حاضر به سازش و تنعطاف نشد - زیرا امام بر سر اصول و ارزشها با کسی معمله نمیکرد - نقص عهد کردند (ناکثین) و منافقانه به بهانه عمره رهسپار مکه شدند تا با پیوستن به عایشه چاره ای بیندیشند.

اری وقتی حضرت شروع به گرفتن و حسابرسی مالهای نامشروع شد ، معاویه میدانست که دیر یا زود نوبت به او میشود . برای همین او جنگ صفین را به راه انداخت.

و اوست که هنگامی فرزند خلیفه دوم به بهانه کشتن پدرش ، چندین کس  دیگر را به ناحق کشت که یکی از انها هرمزان مسلمان عجم و دیگری دختر کوچکش بود ، اما بر خلیفه سوم درباره زیر پا ننهادن خون هرمزان هشدار داد ولی عثمان قاتل هرمزان بی گناه را قصاص نکرد (34) ؛ و وقتی خود حضرت به خلافت رسید فرمود : اگر بر این فاسق دست یابم وی را قصاص خواهم کرد.و اوست که پس از آن که به دست ابن ملجم ضربت خورد، از شدت زخم بى حال شده بود .وقتى که به حال آمد، امام حسن در ظرفى ، شیر به حضرت داد. امام کمى از شیر خورد بقیه را به حسن داد و فرمود:
این شیر را به اسیرتان (ابن ملجم ) بدهید!
سپس فرمود:
فرزندم ! به آن حقى که در گردن تو دارم ، بهترین خوردنیها و نوشیدنى ها را به او بدهید و تا هنگام مرگم با ایشان مدارا کنید و از آنچه مى خورید به او بخورانید و از آنچه مى نوشید به ایشان بنوشانید تا نزد شما گرامى شود.(35)

عدالت او در توزیغ غنیمت و ثروت به گونه ای بود که وقتی فهمید فرماندار بصره مقداری از اموال بیت المال را برداشته و گریخته است به او نوشت :

اگر اموال را بازگردانی وظیفه ام را در برابر خدا در مورد تو انجام خواهم داد و با این شمشیر تو را میزنم .شمشیری که هیچکس را نزدم ،مگر اینکه به دوزخ رهسپار شد . به خدا سوگند اگر کار تورا حسن و حسین انجام داده بودند ،خواهش و التماسشان در اراده من هیچ اثری نداشت ؛ تا زمانی که حق را از انان بستانم و باطنی که به سبب ستمشان پدید امده نابود گردانم.(36)

 

 

 

 

 

 

 

منابع

 

1 – صحیح بخاری ج 2 ص 202

2 – خطبه 192

3 – صحیح بخاری - ج 5 - ص 101

4 – خطبه 168

5 – خطبه 11

6 – شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 13 ، ص 258- 260، باب القول فی اسلام أبی بکر و علی و خصائص کل منه

7 – سوره بقره ایه 203

8 – بوستان سعدی ، در باب احسان

9 – مستدرک الصحیحین ج3 ص 124 ، تاریخ دمشق ج2ص261

10 – بحار: ج 35، ص 237 و 247

11- تهذیب الأحکام، ج6، ص28 - فرحة الغری، ص135 - بحارالانوار، ج97، ص265 )

12 – در صحیح بخاری، ج5، ص6 در ذیل آیه شریفه «هذان خصمان اختصموا فی ربهم» از قول امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می کند

13 – مجمع الزوائد هیثمی، ج9، ص118 - مسند أبی یعلى، ج1، ص427 - معجم کبیر طبرانی، ج11، ص61 - شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج4، ص107 - میزان الاعتدال ذهبی، ج4، ص480

14 – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص283

15 – خطبه 217

16 – الامامة و السیاسة ابن قتیبه دینوری، ج1، ص68 - با تحقیق شیری

17 – الامامة و السیاسة ابن قتیبه دینوری، ج1، ص68 - با تحقیق شیری

18 – نهج البلاغه , نامهء 28

19 – خطبه 191

20 – در شرح خطبه الهاکم التکاثر - 221

21 – تاریخ دمشق ج 1 ص 114؛ لسان المیزان ج1 ص 263

22 – مقتل الحسین خوارزمی ، فصل 4 ص 45 ؛ فرائد السمطین ج1ص344

23 – شرح ابن أبی الحدید 1:  30

 

24 – مستدرک الصحیحین ج3ص157 و جامع الصحیح ترمذی ج5ص701 چاپ بیروت

25 – فیض القدیرج3ص565 ،مناقب خوارزمی ص261

26 – الریاض النضره ج2 ص224

27 – الغدیر ج7ص179

28 – الحاق الحق ج8 ص240

29 – فیض القدیر شرح جامع صغیر ج 4ص356

30 – استیعاب ج2 ص364

31 – تاریخ الخلفاء للسیوطی، ص170 - الصواعق المحرقه لإبن حجر مکی، ص196 - تاریخ دمشق، ج42، ص364 (

32 – شرح نهج البلاغه ج2 ص271

33 – دعائم الاسلام ج1ص384 ، شرح نهج البلاغه ج7ص37-42 و ج16ص23

34 – شرح ابن أبی الحدید ، ج 1 ، ص 242

35 – بهار ج42 ص389

36 – نامه41